ذکر امروز

تقویم روز

پنج شنبه, 06 ارديبهشت 1403

یک وصیت از شهید

روايت جنگ به نقل از زبان جلال توسليان از شهرستان منوجان

سال  64 بود که به جبهه اعزام شدیم با برادر شهید شهریار جداوی و چند تا از بچه های بندر عباس و میناب به واحد دوشکا رفتيم . چند روزی اهواز ماندیم بعد ما را بردند منطقه جفیر بعد از 10 روز آموزش اسلحه دوشکا و میدان تیر، از جفیر به منطقه تبور که منطقه آبی و نیزاری بود اعزام شدیم و هر روز آموزش شنا و بلم سواری می دیدیم که  مدت 15 روز طول کشید .

بعد از آموزش نیروهای واحد دوشکا را بردند منطقه هور العظیم که منطقه هور به کلی نیزار و آبی بود . چند روزی که در هور بودیم می گفتند در قرار گاه تاکتیکی باید هر شبانه روز یک اسلحه دوشکا روی قایق بسته شود . هر چند نفری که مسئول دوشکا بودند به صورت اماده باش بودند . بعد از یک هفته در قرار گاه تاکتیکی ما را بردند خط پدافندی هور که روی پلهای شناور بود که فاصله سنگر های خودی به یکدیگر حدود 200 تا 300 متر بود . که هیچ گونه دسترسی به خشکی نداشتیم جابه جا شدن یا به وسیله قایق موتوری یا بلم بود . از هر چه بگذریم پشه های هور بیشتر ما را اذیت می کردند . یک روز در سنگر رحمان بودیم داشتیم اسلحه دوشکا را تمیز می کردیم که بعد از تمیزی اسلحه دوشکا ، شهید شهریار جداوی اسلحه دوشکا را مسلح کرد . که یک مرتبه دوشکا خود به خود شروع به تیر اندازی کرد که ما با کمک هم دیگر توانستیم جلو تیر اندازی دوشکا را بگیریم . ساعت 10 صبح بود که این اتفاق پیش آمد .
خط پدافندی حالت کمین داشت و وسط نی زارها بود که دشمن حد و حدود سنگرها را درست نمیفهمید که در کجای نیزارها قرار دارند و مسئول سنگر ما بچه زابل بود که با ناراحتی گفت این چه کاری بود که کردید و بچه ها گفتند که این کار ما عمدی نبود . اما ناراحتی مسئول سنگر از ترس دشمن  نبود بلکه ناراحتی اش از این بود که سنگر های هور حالت کمین بودند که می بایستی دشمن به هیچ وجه از این سنگرها اطلاعاتی نداشته باشد . مسئول سنگر گفت حالا باید آماده هر گونه اتفاقی باشیم زیرا که عراقی ها متوجه سنگر خودمان شده اند و حتما به این سنگر حمله می کنند . همان روز ساعت 5 بعد از ظهر دو قایق عراقی که اسلحه دوشکا بسته بودند که یک آب راه خیلی باز بود و حدود 300 متری عراقیها تا سنگر ما پیش آمدند . مسئول سنگر گفت کسی حق تیر اندازی نداردو صبر کنید و اگر به 100 متری سنگر خودمان رسیدند بعدا خودمان تیر انذازی می کنیم . هر لحظه مسئول سنگر به ما گوشزد می کرد که یک موقع سرخود تیر اندازی انجام ندهید. مسئول سنگر گفت احتمالا عراقی ها از موضوع تیر اندازی صبح باخبر نشده اند و بعد از چند دقیقه ی دیگر عراقی ها با قایق هایشان در آن آب راه که جلو سنگر ما بود ماندن و بعد مسئول سنگر ما یقین کرد که سنگر ما شناسایی دشمن نشده است وبه این ترتیب مدت 50 روزی که ماموریت داشتیم در خط پدافندی هورالعظیم با هوشیاری کامل چه روز و چه شب از سنگر رحمان مواظبت کردیم . و اما بعد از سه ماه دیگر شهریار جداوی به منطقه جنوب اعزام شدکه در آنجا بوسیله توپخانه دشمن در منطقه قفقاز جنوبی به درجه رفیع شهادت نائل شد .تاريخ شهادت 25/12/64  روحش شاد  .  جلال توسلیان

gol

سال 65 به جبهه اعزام شدم به همراه ابراهیم جداوی که خداوند توفیق داد .
در واحد دوشکا که موسی مزوری سرباز بود ما دونفر بسییجی بودیم . برادر موسی اوژند دیده بان تیپ ادوات شامل مینی کاتیوشا ، خمپاره 120 م م انجام وظیفه می کرد . چند روزی در لشکر در واحد دوشکا بودیم تا اینکه نیروهای واحد دوشکا را بردند به منطقه مهران و از قرار معلوم منطقه مهران را آماده می کردند برای عملیات بزرگ که دشمن بر تمام شهر مهران مسلط بود . و مدت آموزشی در همان منطقه مهران سپری شد . تا اینکه چند وقتی در مهران بودیم با برادر موسی اوژند که هم محله ای ما بود در همان منطقه مهران سراغ ما آمد و مدت یک سال به بالا همدیگر را ندیده بودیم و ملاقات کردیم . که خیلی بچه سر به زیر و آدم مهربان و با محبت بود . او چندین سال دیده بان ادوات بود و به ما تعریف می کرد می گفت یکی از آرزوهای خودم همین دیده بانی است که خیلی دوست دارم و حالا به این واحد آمده بود . درمنطقه چه بالای دکل دیده بانی و چه بالای تپه یا کوه و یا خاک ریز خط مقدم خیلی صفا دارد چند روز که در مهران بودم با موسی اوژند بودم که چهره ی نورانی داشت و همیشه بر لبانش این بود که می گفت خداوند پشتیبان رزمندگان است . و می گفت که رزمندگان در این عملیاتی که در پیش داریم پیروز خواهند شد . به ما دونفر پیشنهاد  کرد بعد از عملیات که تمام شد برگشتیم اهواز انتقالی شما را می گیرم و شما را با خود به قسمت واحد دیده بانی می برم که ما هم قبول کردیم که اگر خداوند بخواهد از واحد دوشکا تسویه می کنیم و به واحد دیده بانی پیش شما می آییم . چند روزی را که در مهران بودیم او هر روز به چادر ما سرکشی می کرد تا اینکه یک روز موقع ظهر بود که ما داشتیم ناهار می خوردیم موسی اوژند به چادر ما امد و من تعارف کردم که بیا ناهار بخور و او گفت که من ناهار خوردم و با عجله گفت فقط آمدم خدا حافظی کنم ما را می خواهند ببرند خط مهران دیده بانی . در حالی که با موسی اوژند روبوسی می کردیم ما هر سه نفر داشتیم گریه می کردیم او می گفت خداوند کمک کند با دست پر از مهران بر گردیم که شرمنده ی شهیدان نباشیم و انشاء الله خداوند قسمت کند که به درجه شهادت نائل شویم . و زمانی که از ما جدا شد دوباره ما را در آغوش گرفت گفت اگر که ماندیم هم دیگر را چه در اهواز یا منوجان ملاقات می کنیم و بعد از خدا حافظی برادر موسی اوژند به خط مقدم رفت برای انجام وظایفی که بر دوش داشت و بعد از آن ما هر وقت که دوستان او را می دیدیم و سراغش را می گرفتیم می گفتند که موسی منطقه است . تا اینکه تیرماه سال 65 عملیات کربلای 1 در منطقه مهران انجام گرفت و اینکه ما نیروهای واحد دوشکا نیز وارد منطقه عملیاتی مهران شدیم یکی از بچه های واحد دیده بانی که همیشه با موسی اوژند به ما سرکشی می کردند سراغ موسی را از او گرفتم و او در جوابم گفت که مجروح شده و او را به یکی از بیمارستان های شهر ایلام انتقال داده اند . و دیگر بیشتر از این خبری ندارم . تا اینکه عملیات تمام شد که از مهران برگشتیم به اهواز و یکی از بچه های منوجان که در لشکر بود آمد پیش ما ، از او سوال کردیم که موسی اوژند که مجروح شده بود از او خبری نداری ؟ و او در جوابمان گفت موسی مجروح نشده موسی شهید شده است شهید راه حق و گفت که موسی در روز دوم عملیات به شهادت رسیده است . او همیشه ازخداوند شهادت می خواست که نصیبش شد . ان شاء الله ما هم بتوانیم راه شهیدان را دنبال کنیم که در روز آخرت همه شهیدان دست ما را بگیرند . تاريخ شهادت 12/4/65     و السلام  جلال توسلیان

pelak

شهريور ماه سال 65 به جبهه اعزام شدم . به واحد خمپاره  81 م م اين بار در لباس مقدس سربازي مدتي آموزش خمپاره دیدم و مدت 45 روز ماموريت به منطقه فاو رفتم و بعد از 45 روز به مرخصي به منوجان آمدم و بعد برگشتم اهواز چند روز در واحد خمپاره بعد به منطقه آبادان رفتم . براي عمليات بزرگي آماده مي شديم تا اينكه دي ماه سال 65 در منطقه ابوالخصيب و شلمچه با هدف رسيدن به دروازه هاي جنوبي بصره . اين منطقه عملياتي در جبهه جنوب به شمار مي رفت . در تاريخ 3/10/65 با رمز مبارك يا محمد ( ص ) گردانهاي غواص وارد اروند رود شدند و به سمت خط دشمن حركت كردند . در اين ميان نيروهاي دشمن كه با اطلاعات بيگانه هوشيار شده بودند ضمن پرتاب منور با تير بار و خمپاره به طرف نيروهاي خودي شليك مي كردند . نيروهاي عمل كننده توانستند در جزاير سهيل ام الرصاد نفوذ كنند . لكن امكان تثبيت مناطق آزاد شده ميسر نشد . بنابر اين عمليات متوقف شد هر چند عمليات كربلاي 4 به اهداف تعيين شده نرسيد ليكن يك نتيجه بزرگ نظامي در پي داشت و آن اينكه راه نفوذ به مواضع مستحكم شرق بصره را نشان داد . با تلاش شبانه روزي فرماندهان لشكر و همه واحد ها و گردان هاي رزمي آماده سازي منطقه براي يگان هاي رزم آغاز شد و سر انجام در تاريخ 19/10/65 عمليات كربلاي 5 با رمز مبارك يا زهرا ( س ) در منطقه شلمچه به اجرا در آمد . با عبور از منطقه آب گرفته شرق كانال پرورش ماهي و منطقه پنج ضلعي موانع نفوذ ناپذير دشمن را پشت سر گذاشتند و تا مورخ 7/11/65 ضمن انهدام بخش وسيعي از قواي دشمن تا غرب نهر جاسم نيروها خودي پيش رفتند . همه ي نيروهاي ادوات كه در جريان عمليات كه با آتش پرحجم در عمليات كربلاي 4 و كربلاي 5 با تمام قدرت و با رشادت از نيروهاي رزمي پشتيباني كردند . و با آتش سنگين دشمن استقامت كردند . و در همين عمليات كربلاي 5 خيلي از دوستان و فرماندهان واحد هاي ادوات و فرمانده تيپ ادوات حاج مهدي زندي به فيض شهادت رسيدند . والسلام

gol

فروردين ماه سال 67 كه در واحد خمپاره 81 م م انجام وظيفه مي كردم منطقه فاو خيلي آرام و هيچ گونه خطري از سوي دشمن نبود . خط پدافندي كه هميشه ديده بان لشكر بالاي دكل بود و اوضاع را بررسي مي كرد . خط پدافندي خيلي آرام بود . تا اينكه فروردين ماه سال 67 چند شبي بود كه عراقيها از سوي خود عكس العمل نشان مي دادند . اما كسي فكر نمي كرد كه از طرف دشمن حمله اي صورت گيرد . تا اينكه 28 فروردين ماه سال 67 پيش از طلوع آفتاب دشمن پاتك سنگين خود را شروع كرد . نيروهاي ادوات از همه واحد ها كه در فاو حضور داشتيم با هر اسلحه كه در دسترس بود با تمام قدرت و استقامت آتش سنگين روي دشمن تحميل مي كرديم . اما دشمن تداركات بيشتري داشت از زمين و هوا دشمن پاتك سنگين در خط اول نيروهاي گردانها را پس زد . آن روز دشمن فشار زيادي روي نيروهاي ادوات وارد كرد كه حدود 200 قبضه روي بچه ها آتش مي ريختند كه واقعا جهنمي از آتش بود كه در آن روز تمامي نيروها مبارزه جانانه اي انجام دادند . و عده اي شهيد و مجروح شدند و ديگر اميدي به حفظ و نگهداري فاو نداشتيم . تانكهاي عراقي كاملا جلو آمده بودند و تير مستقيم تانكها به هيچ كس مجال هيچ كاري را نمي داد . در چنين وضعي بود كه نيروها عقب نشيني كردند .آن روز وضع طوري بود كه وقتي به آسمان فاو نگاه مي كرديم سر تا سر آسمان فاو پر از هليكوپتر عراقي بود . در اينجا جا دارد از شهيد عليجان اربابي و غلامحسين خورامكه كه هر دو در واحد دوشكا ادوات بودند كه در برابر دشمن استقامت كردند و در همان منطقه فاو به شهادت رسيدند . تاريخ شهادت هر دو در يك روز در تاريخ 28/1/67 روحشان شاد و يادشان گرامي باد .
جلال توسليان

آخرین خاطرات ارسالی شما ...

ویژه نامه

Rooz Atash

یک حدیث...

8 1

 

 

 

 

 

 

تمامی حقوق نزد قرارگاه تیپ ادوات لشکر 41 ثار الله محفوظ می باشد