خاطره ای از حمید نصری مقدم رزمنده ادوات
روز دوم عملیات والفجر سه بود که شب قبل برای آزادسازی ارتفاعات اطراف شهر مرزی مهران عملیات نموده بودیم. اما با مقاومت دشمن و حجم فراوان مهمات و گلوله هایی که بر روی سرمان ریخته شد موفق به اتمام اهداف عملیات نگردیدیم و گردان ما و تخریب در منطقه باقی ماند در صورتی که بقیه گردانها عقب نشینی کرده بودند. بدین ترتیب ما در محاصره دشمن قرار گرفتیم. اما به هیچ وجه قصد عقب نشینی و یا رها نمودن مواضع را نداشتیم . از سوی فرماندهی هم تماس میگرفتند که تا رسیدن نیروهای کمکی در همانجا بمانید. عراق روز بعد دوباره عملیات کرد و خودش را تا رودخانه پایین ارتفاع قلاویزان که در آن مستقر بودیم رساند و تنها راه عقب نشنی ما را بست. مدام هم از پشت بلندگوها اعلام میکردند که نیروهای لشکر ثارالله شما در محاصره هستید و بهتر است تسلیم شوید. ما دو دستگاه تفنگ 106 میلیمتری در آنجا بودیم که من به همراه یک دستگاه بودم و یک دستگاه دیگر هم به فرماندهی آقای مولایی بودند. همانروز عصر جیپ آقای مولایی به اتفاق هر چهار خدمه اش مورد هدف قرار گرفت و منهدم شد، همه خدمه و آقای مولایی هم شهید شدند. حالا دیگر در آن منطقه فقط ما و بچه های تخریب حضور داشتیم. آن روز تا غروب حدود 50 گلوله به سمت تانکهای دشمن که ما از بالا بر آنها مسلط بودیم شلیک کردیم. چون فاصله ارتفاع تا تانکها زیاد بود، مجبور بودیم مقداری از ارتفاع پایین بیاییم و از محدوده نزدیکتری شلیک کنیم و دو باره بعد از شلیک باز میگشتیم. عصر آنروز پس از شلیک داشتیم سوار بر جیپ از قلاویزان بالا میرفتیم که یک هلی کوپتر کبری عراقی ما را دید و تا حدود 50 متری پشت سرمان پایین آمد و یک نفر از آن پیاده شد. ما فکر کردیم که میخواهند مارا اسیر کنند که دیدم رفت و سوار تانک عراقی شد. خط آنجا متفاوت از هر جای دیگری بود و ما با عراقی ها در تیررس هم قرار داشتیم اما کمتر با هم درگیر میشدیم و عوارض ارتفاع به گونه ای بود که آنها نمیتوانستند به خوبی ما را ببینند و یا مورد هدف قرار دهند. آنروز گذشت و روز سوم بود که دیدیم یک موتور تریل از وسط تانکهای عراقی به سمت ما می آید سرنشینان موتور دو نفر بودند. گفتیم چرا اینها به این سمت می آیند، وقتی که نزدیک شدند دیدیم شهید قاسم میر حسینی پشت ترک آن موتور نشسته . همه را بوسید و گفت بچه ها چطورید. چون در محاصره بودید من فقط آمده ام ببینم که زنده اید یا مرده و احوالتان را بپرسم. بعد گفت این نقطه ای که به دست شماست جای بسیار مهمی میباشد که نمیباید آن را از دست دهید اگر عراق قلاویزان را بگیرد به طور کامل بر دشت مسلط میشود. مشکل عراق این است که قلاویزان و ارتفاع دیگری به نام کله قندی در اختیارش نیست پس مقاومت کنید تا ما به زودی حمله را شروع کنیم. قاسم میرحسنی سپس توسط همان موتور از میان تانکهای عراقی به سمت خط خودی بازگشت بدون اینکه شک عراقی ها را بر انگیزد و یا به طرف او شلیک کنند.