مقاله ها

محمد علی الله دادی

alahdadi 
    • نام و نام خانوادگی:محمد علی الله دادی
  • نام پدر:
  • تاریخ تولد:
  • محل تولد: 
  • محل صدور شناسنامه :
  • شهرستان محل سکونت :سيرجان
  • محل خدمت:فرمانده تیپ ادوات لشكر 41 ثارالله
 
  
001alahdadihasan 15hasan 16
images 1دانلودalahdad 1alahdad 2alahdad 3
alahdad 4alahdad 5alahdad 6alahdad 7
alahdad 8alahdad 9alahdad 10alahdad 11
alahdad 12alahdad 13alahdad 14
alahdad 15alah1alah2alah3
alah4alah5alah6
 
 هیچ فایلی موجود نیست  

▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫▫


مصاحبه با برادر الله دادی در دفاع مقدس

توجیه طرح آتش ادوات

هیچ فایلی موجود نیست

دلنوشته های رزمنده :

 هیچ فایلی موجود نیست

 

زندگی نامه شهید الله دادی

به نام خدا
زندگینامه مختصر سردار شهید محمد علی الله دادی
سردار شهید محمد علی الله دادی از فرماندهان دلاور دوران دفاع مقدس و رادمردی مؤمن و ولایت مدار بود. وی بارها نجوای شهادت را به هنگام دفاع مقدس با گوش جان شنیده اما تقدیر بر آن بود تا در دفاع از حرم حضرت زینب (س) توسط رژیم صهیونیستی به شهادت برسد. ایشان متولد سال 1342 در روستای پاریز از توابع شهرستان سیرجان استان کرمان میباشد. تحصیلاتش را در مقطع ابتدایی در دبستان باستانی پاریزی و راهنمایی را در مدرسه قدس و دوران دبیرستان را در دبیرستان شهید بمانادی پاریز و امتحانات نهایی را در شهرستان سیرجان به پایان رساند و همزمان با ادامه تحصیل به مدت دو سال در جهاد سازندگی پاریز به صورت افتخاری خدمت نمود .
درسال 1361 به عضویت سپاه سیرجان در آمد و آموزش عقیدتی سیاسی را در پادگان بلال کرج طی نمود و پس از مراجعت از آموزش بدلیل نا امنیهای جنوب کرمان و سیستان وبلوچستان برای مقابله با اشرار عازم شهرستان کهنوج شد و مدت 7 ماه در این شهرستان خدمت نمود ، و سپس با توجه به نیاز جبهه ها در مهر ماه سال 62 به جبهه های حق علیه باطل اعزام و تحت عنوان نیروی دیده بان به واحد خمپاره انداز لشکر 41 ثارالله پیوست. بعد از عملیات خیبر با فرمان حاج قاسم سلیمانی ، با ادغام واحدهای خمپاره انداز ، مینی کاتیوشا ، موشک انداز ، تفنگ 106 م م ، دوشکا و اس پی جی ، گردان ادوات با سازمان سه گروهان ، پشتیبانی آتش ، ضد زره و ادوات سبک تشکیل شد. شهید حسین صادقی فرمانده گردان ادوات بود و محمد علی الله دادی در این ساختار به عنوان دیده بان کار را ادامه داد . در عملیات بدر حسین صادقی به شهادت می رسد و حاج مهدی زندی نیا فرماندهی ادوات لشکر 41 ثارالله را بعهده می گیرد . محمد علی ضمن ادامه کار در دیده بانی مسئولیت هماهنگی آتش ادوات را نیز بعهده داشت . درعملیات والفجر هشت با حاج مهدی زندی نیا ، طرح آتش ادوات که تمام خط حد لشکر از خط دوم تا پایان برد سلاحهای ادواتی کاملا پوشش می داد را طرح ریزی نمودندکه خاطرات آماده سازی منطقه عملیات در موضوعی جداگانه خواهد آمد.
در عملیات کربلای یک با مجروح شدن حسین افشار منش به عنوان جانشین فرمانده تیپ ادوات معرفی گردید.
با شهادت سردار شهید مهدی زندی نیا در عملیات کربلای 5 ، ایشان به عنوان فرمانده تیپ ادواتی رعد انتخاب شدند و تا پایان دفاع مقدس در همین مسئولیت باقی ماندند. حضور بی ریا و دائمی وی در جبهه های جنگ نشان از خستگی ناپذیری وی دارد. قبل از شروع عملیات والفجر ده با توجه به نبود جاده، در طرحی کاملأ محرمانه و نظامی اقدام به انتقال مهمات و تجهیزات از این سوی سلسله ارتفاعات اورامانات تا دشت سلیمانیه نمود و بدین گونه در پیروزی لشکر 41 ثارالله بر دشمن بعثی نقش اساسی ایفا کرد ، بعد از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل و عقب نشینی دشمن به مرزهای بین المللی ، ایشان بعنوان فرمانده سپاه شهرستان سیرجان معرفی شدند . و بعد از انتقال تیپ های لشکر 41 ثارلله از اهواز به کرمان جانشینی تیپ دوم صاحب الزمان (عج) را بعهده گرفت و در پاکسازی منطقه جنوب شرق از وجود اشرار مسلح نقش بسزایی ایفا نمود ، و بعد به مدت پنج سال جانشین فرمانده تیپ زرهی 38 ذوالفقار کرمان گردید و سپس با توجه به توانمندی ایشان به عنوان فرمانده تیپ زرهی رمضان از لشکر 27 محمد رسول الله (ص) تهران انتخاب و مدت 5 سال در این مسئولیت خدمت و وظیفه تامین امنیت بخش عمده ای از مرکز تهران را بعهده داشت . و بعد از آن فرمانده تیپ الغدیر یزد گردید ، که در زمان مسئولیت این تیپ سپاه الغدیر یزد را سازماندهی و فرماندهی سپاه یزد را نیز بعهده گرفت. در مدت 5 سال خدمت در یزد اقدامات بسیار موثری برای خانواده معظم شهداء و رزمندگان تیپ و سپاه الغدیر یزد انجام دادند ، که بعد از شهادت ایشان تمام رزمندگان یزدی به این اقدامات اشاره و برای از دست دادن چنین فرماندهی غبطه می خوردند.
در زمان فرماندهی تیپ رمضان لشکر 27 محمد رسول الله (ص ) و فرماندهی تیپ الغدیر بارها بعنوان تیپ نمونه نیروی زمینی سپاه انتخاب و مورد تشویق قرار گرفت . شهید الله دادی فردی با زکاوت و آگاه به امور نظامی و مدیری توانمند و با تدبیر بود که همه این سازمانهای نظامی را به بهترین وجهی با رشد نظامی و تسلیحاتی مواجه ساخت و موجبات اقتدار و صلابت ایران اسلامی را در عرصه های جهانی فراهم نمود. زندگی مبارزاتی این سردار سر افراز اسلام با هجوم عوامل استکبار و گروههای تکفیری ـ سلفی به سوریه وارد مرحله تازه ای گردید و از سال 1390 به عنوان مستشار نظامی برای کمک به دولت و ملت سوریه در مقابله با تروریستها عازم این کشور شد. طرحها و مشورت‌های وی در راستای نابودی تروریستها بسیار موثر و باعث خنثی سازی جنایات و توطئه‌های فتنه صهیونیستی تکفیری گردید و موجبات نابودی کامل گروه داعش و جبهه النصره را از مناطق وسیعی از سوریه ایجاد نمود و رهایی ملت سوریه را از چنگال دشمنان این کشور به همراه داشت. به همین علت مورد توجه واقع شد و در لیست ترور استکبار جهانی قرار گرفت. ساعت 11 صبح روز یک شنبه 28/10/1393در حالی که برای بازدید از استان قُنیطره سوریه عازم این منطقه گردیده بود، مورد حمله بالگردهای توپدار رژیم صهیونیستی واقع شد و به همراه شش تن از همرزمانش که جزو اعضای حزب الله لبنان بودند، به شهادت رسید. بدین گونه نام خود را در فهرست مدافعین و حامیان مقاومت اسلامی و ضد صهیونیستی ثبت نمود. روحش شاد و یادش گرامی.

خاطراتی از اقدامات قبل از عملیات والفجر 8

آماده سازی منطقه عملیاتی والفجر 8
در عملیات والفجر 8 آتش بسیار دقیق و پر حجمی توسط رزمندگان تیپ ادوات لشکر 41 ثارالله بر روی دشمن اجراء شد .
برای آماده سازی منطقه و سلاحهای ادوات اقدامات زیادی صورت گرفت که سردار محمد علی الله دادی از اقدامات قبل از عملیات والفجر 8 چنین می گوید :
« ما شاید گاهی مواقع ساعتها بر روی نقشه نگاه میکردیم و بعد به محیط میرفتیم و داده های نقشه ای را با آنچه که بر روی زمین موجود بود مطابقت میکردیم. گاهی مواقع ساعتها به نخلستان و ساحل این سو و آن سوی اروند رود خیره میشدیم. یک روز با مهدی زندی نیا نشسته بودیم و همینطور نقشه را نگاه میکردیم. چیزی در این چند روز فکرمان را به خود مشغول کرده بود و آن اینکه به گمانمان جایی از نقشه اشکال داشت و با واقعیت جور در نمی آمد. آن روز دیگر مطمئن شده بودیم که داده های موجود برروی نقشه حدود یک کیلومتر با آنچه که روی زمین وجود دارد متفاوت هستند. این بدان معنا بود که اگر ما همه کارها را درست انجام میدادیم و در نهایت با استفاده از مختصات نقشه گلوله را شلیک میکردیم. این گلوله یک کیلومتر آنطرف تر بر زمین میخورد. به قرارگاه خاتم رفتیم تا موضوع را به صورت دقیق و علمی و بر مبنای عکسهای هوایی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. اما عکسهای هوایی که موجود بودند، بدتر از نقشه ،که هیچ همخوانی با واقعیات نداشتند. به گونه ای که عکس مورد نظر ما را قبل از انقلاب با استفاده از یک هواپیمای نظامی از روی رودخانه بهمن شیر گرفته بودند. این عکس به گونه ای غلط بود که ابتدای آن بسیار بزرگ به نظر میرسید و هنگامی که میخواستیم انتهای آن را ببینیم با یک تصویری از نخلهایی شبیه به مو مواجه میشدیم. اصلأ نمیشد به این عکس بی قواره مقیاس بدهیم و سایه نخلها و ساختمانها به گونه ای عکس را تحت الشعاع قرار میداد که قابل تفسیر نبود. ما میدانستیم که چه میخواهیم و بی شک خواسته های ما نه با این نقشه تأمین میشد و نه با عکسهای بی مفهوم و قدیمی هوایی. بنابر این حساسیت ما موجب واکنش قرارگاه فرماندهی عملیات گردید و آنها اقدام به پرواز دادن یک فروند پهپاد بر فراز منطقه و گرفتن عکسهای هوایی جدید نمودند. پس از آماده شدن عکسها به اتفاق سایر فرماندهان قرارگاه و یگانهای عمل کننده اقدام به گویا سازی و تفسیر عکسهای جدید نمودیم و مشکل برطرف شده و میتوانستیم به این داده ها اعتماد کنیم. به اتفاق مهدی زندی نیا به زمین منطقه بازگشتیم تا ضمن بررسی مجدد بر روی زمین، همه چیز را از اول تکرار کنیم . برای همین یک بلوک از نقشه منطقه را مشخص کردیم و از کنار قبضه ها با استفاده از یک دستگاه موتور تریل و قطب نما تمامی منطقه را تکه تکه تا ساحل اروندرود مورد بررسی قرار داده و نقشه هایمان را اصلاح نمودیم. بدین ترتیب اختلاف یک کیلومتری ما بین ساحل اروند رود تا ساحل بهمن شیر برطرف شد و ما از دقت شلیکهایمان مطمئن گردیدیم. اما هنوز مشکلات دیگری هم در سیستم تجهیزاتی و نقطه یابی وجود داشت که میبایست حل گردند. اولین مشکل که همواره به صورت تکراری از عملیاتهای قبلی وجود داشت عبارت از عقب نشینی و فرو رفتن قبضه های خمپاره انداز در زمان شلیک به درون زمین بود. هنگامی که خمپاره 81 یا 120 میلیمتری شلیک میکند، در اثر انفجار خرج گلوله در داخل لوله یک تکان بسیار شدیدی به سلاح وارد میگردد که جهت این ضربه به سمت انتهای سلاح است و در نتیجه قبضه کمی به سمت زمین حرکت میکند. این حرکت موجب جابجایی قبضه و در نتیجه بر هم خوردن زاویه بسته شده برروی سلاح میشود. ما از مدتها پیش به این نتیجه رسیده بودیم که بهترین راه مهار این ضربه، محکم کردن زیر قنداق سلاح است. این محکم کاری را میشد با استفاده از ریختن بتون آرمه انجام داد. اگر چه قبل از این توسط گونی شن و لاستیک و گذاشتن سنگ انجام شده بود، اما کارایی بتون آرمه از همه چیز بالاتر بود و میتوانست مدت زمان بیشتری تحمل نماید. اما محرمانه بودن زمین عملیات دست ما را بسته بود و نمیتوانستیم آزادانه در آن تغییر بوجود آوریم و هر کاری که دلمان خواست انجام دهیم. به همین جهت تصمیم گرفته شد تا به کمک نیروی انسانی و بدون دستگاههای مهندسی با استفاده از بیل و کلنگ حفره ای به طول و عرض دو متر و عمق بیش از یک متر در زمین ایجاد نماییم و پس از آرماتور بندی، اقدام به ریختن بتن با استفاده از سیمان و شن در این حفره ها کنیم. مسئولیت این کار بعهده رزمندگان خمپاره انداز گذاشته شده بود، واقعأ هنوز هم میگویم خدا قوت دهد به این رزمندگان شجاع که توانستند چنین کار طاقت فرسایی را بدون هر گونه امکانات و با سعی و تلاش فراوان به پایان رساندند. به گونه ای که از یک ماه و نیم قبل از عملیات شروع به کار کردند و چند روز مانده به عملیات زیرسازی ها خشک و محکم گردیده و آماده قرار گرفتن سلاح شدند. حالا آخرین مشکل ما تعیین هدفی در آن سوی اروند رود به عنوان شاخص بود تا با استفاده از مختصات آن بقیه اهداف را گرا گیری نماییم. نیروهای ما در این کار تبحر زیادی داشتند اما معین نمودن هدف اول بسیار حساس و اساسی بود که کار آسانی نبود چون ما نمی توانستیم از گلوله های فسفری که دود سفید رنگی از خود تولید میکنند استفاده نمائیم. این دود از فاصله دور قابل تشخیص بود و کمک میکرد تا بفهمیم گلوله در کجا بر زمین اصابت کرده. اما اینجا با هر جای دیگری تفاوت داشت چرا که دود سفید حاصل از انفجار این گلوله سبب میگردید تا دشمن متوجه هدفمان شود و امکان لو رفتن عملیات ایجاد گردد. چون این قوانین در همه جای دنیا یکسان هستند و نیروهای نظامی به خوبی میفهمند معنای شلیک گلوله فسفری چیست. بنابر این تصمیم گرفتیم از همان گلوله جنگی استفاده کنیم که باز هم یک مشکل دیگری وجود داشت و آن هم آرام بودن خط بود. این خط تا قبل از این در اختیار ژاندارمری قرار داشت و آنها هم به سبب آرام نگاه داشتن آن در طول شبانه روز درگیری و گلوله باران خاصی با ارتش بعث نداشتند و از گلوله زیادی استفاده نمیکردند. اگر ما میخواستیم یک هدف شاخص که همه بتوانند آن را ببینند و بر مبنای آن شلیکهای خود را انجام دهند، تعیین کنیم نیاز بود تا گلوله های زیادی شلیک نماییم که این کار هم بی شک سبب لو رفتن عملیات میگردید. ما حتی تا چند روز قبل از عملیات هیچ سلاحی را به منطقه انتقال نداده بودیم و زیر سازیهایی را هم که شبها میساختیم توسط شاخ و برگ درختان میپوشاندیم تا دشمن پی به تغییرات نبرد.
این محدودیتها سبب گردیده بود تا برای هر کاری که میخواهیم انجام دهیم ساعتها فکر کنیم و راه حلی برایش بیابیم. بنابر این تصمیم گرفتیم بر اساس همان سهمیه روزانه گلوله ( سه گلوله در روز ) که از قبل شلیک میشد، اقدام به تعیین نقطه شاخص نماییم. همه فرماندهان گردان و رزمندگان منتظر نقطه شاخصی بودند که قرار بود مشخص نمائیم. آنها هم همچنان مشغول پیدا کردن راهی برای این کار بودند. ضمن اینکه همزمان میبایست به سایر کارها هم توجه داشته و از صحت انجام آنها اطمینان کسب کنند. برای مثال فاصله بین نخلها در ساحل خودی حدود چهار متر بود و نهرها هم از غرب به شرق ادامه داشتند. بنابر این میبایست فاصله بین نخلها و تیرهای برق و خصوصیات نهرها و سایر مواردی که در ساحل دشمن هم قرار داشت مشخص گردد تا برای زدن اهداف اگر گلوله کمی با فاصله برخورد کرد تصحیحات را با استفاده از این درختان یا نهرها و تیرهای برق بر مبنای متر اعمال کنیم تا گلوله بعدی را درست به هدف بزنیم. بر این اساس از نیروهای اطلاعات عملیات خواسته شد تا این اطلاعات را برایمان بیاورند. سه روز بعد این اطلاعات به دستمان رسید و جالب بود که همه دارای خصوصیات همین سوی آب بودند. یعنی فرهنگ و زندگی در دو سوی رودخانه کاملأ شبیه هم بود و این کار ما را ساده تر میکرد. چون از آن به بعد میدانستیم که فاصله ها چقدر هستند و چگونه میتوانیم اگر یک گلوله به هدف نخورد گلوله بعدی را دقیق بر روی هدف بزنیم.
اکنون مهمترین کار شلیک چند گلوله و تعیین هدف شاخص در ساحل دشمن بود. کاری که فرمانده ادوات از روزها قبل مشغول ایجاد مقدماتش بود. بر اساس اطلاعات رسیده از نیروهای اطلاعات عملیات، حضور رادارهای رازیت در منطقه فاو و به خصوص خورعبدالله حتمی بود. بنابراین دشمن میتوانست با استفاده از این رادارها محل خمپاره اندازها را کشف نماید. چرا که رادارهای رازیت از سیستم لرزه نگاری بهره میبرند و میتوانند فاصله و سمت و به طور کلی موقعیت یک قبضه سلاح خمپاره انداز را بفهمند. همانگونه که قبلأ هم گفته شد این سلاح در هنگام شلیک ضربه شدیدی را به زمین وارد میسازد. بدین گونه اگر برای گرفتن ثبت تیر یک گلوله هم شلیک میشد. دشمن جای آن را پیدا میکرد. اما علاجی نبود و میبایست چاره ای اندیشیده شود. حتی اگر این دستگاهها کار هم نمیکردند و یا توجه خاصی به آنها نمیشد. باز هم ترجیح داده میشد تا نیروها احتیاط کنند و موقعیت خودشان را لو ندهند. به همین خاطر از سه قبضه خمپاره انداز برای این کار استفاده گردید. تا یکی از آنها هدف مورد نظر را بزند و دو قبضه دیگر در جاهای مختلف مستقر شده و به هر کجا که خواستند برای فریب دشمن شلیک کنند. بدین گونه دشمن نمیتوانست مکان استقرار خمپاره اصلی را تشخیص دهد. شب قبل سه قبضه خمپاره را در جاهای مختلف کار گذاشتند و قرار شد به محض اعلام مختصات مورد نظر از سوی حاج مهدی زندی نیا، این سه قبضه همزمان شلیک کنند و یکی از آنها که از قبل مشخص شده بود اقدام به انهدام هدف نماید.
من و حاج مهدی هر کدام به فاصله تقریبأ 500 متر از هم بر روی دو نقطه مرتفع مستقر گردیدیم. من بر بالای درخت کُنار بودم و حاج مهدی هم در داخل یک ساختمان نیمه خراب قرار داشت. هر دو آن سو را با دوربین نگاه میکردیم تا یک مکان شاخص پیدا کنیم. همینجور که نگاه میکردم، دیدم در کنار یک اسکله خراب که مقداری در آب قرار داشت، درست در مقابل ما چند سرباز بعثی مشغول ایجاد آتش بودند تا احتمالا چای یا قهوه درست کنند. ما زیاد پشت بیسیم صحبت نمیکردیم و همه حرفهایمان را در قالب یک یا دو کلمه میگفتیم و منظور هم را به خوبی درک میکردیم. به مهدی زندی نیا گفتم آن آتش چطوره، او هم که همان هدف را دیده بود گفت موافقم. مختصات را به خمپاره هدف خودمان دادیم و گفتیم هر سه خمپاره همزمان شلیک کنند. قلبمان می تپید و میخواستیم ببینیم بعد از این سه ماه نتیجه کارمان چگونه خواهد بود و چقدر میتوانیم در حمایت از رزمندگانی که بی پناه به آنسوی ساحل دشمن میروند، موفق باشیم. گلوله ها شلیک شدند و من به جرأت میتوانم بگویم که گلوله مورد هدفمان درست بر روی کتری آن بعثی ها فرود آمد و هر سه یا چهار نفرشان را کشت. از خوشحالی در پوستمان نمیگنجیدیم چون کارمان نتیجه داده بود و هدف شاخص ما با اولین گلوله منهدم شد. همه فرماندهان ادوات از راه دور شاهد این کارمان بودند و آنها هم خوشحال شدند. اکنون ما به خوبی میدانستیم که با چه زاویه و درجه ای میتوانیم اهداف دشمن را در آن سوی ساحل اروندرود بزنیم. آن شب همه فرماندهان در سنگر فرماندهی تیپ ادواتی رعد جمع شدند و اقدام به ثبت کارت تیر نمودیم. یعنی مختصات خط اول و دوم و سوم دشمن را بر حسب زاویه سمت و برد محاسبه نمودیم و مشخص کردیم که برای زدن این خطوط چه کارهایی را باید انجام دهیم. در روزهای بعد اهداف مهم دشمن را پیدا کردیم و هر روز یک یا دو گلوله مانند سابق شلیک میکردیم تا مختصات آنها را ثبت نماییم. البته برای لو نرفتن قبضه همزمان میبایست لودرو یا بولدوزری هم در منطقه کار کند و علاوه بر لرزش، دودی هم به هوا بلند شود تا جای خمپاره ها لو نرود. قبلأ هم گفتم که دشمن به این صداها و دودها عادت داشت و اهمیتی نمیداد. حالا فقط منتظر شب عملیات بودیم تا به همه نشان دهیم که چه آتشی بر پا میکنیم. اکنون به طور کامل آماده اجرای عملیات بودیم و در این روزها به ایجاد شبکه باسیم یا همان تلفن بین تمامی سنگرها و مقرها نمودیم»

2خاطره خواندنی از سردار الله‌دادی

شهادتی که سردار سلامی ۳ سال پیش خبرش را داده بود
سردار سلامی دستی به شانه شهید الله‌دادی زد و گفت: خیالت راحت! قطعاً پایان این ماموریت جدیدت شهادت است.
سردار شهید محمد علی الله دادی فرمانده سابق سپاه یزد و تیپ الغدیر بود که روز یکشنبه توسط بالگردهای رژیم صهیونیستی در سوریه به شهادت رسید. این شهید والا مقام از سرداران گمنام سپاه پاسداران بود که به خیل یاران شهیدش پیوست.

*خیالت راحت تو قطعا پایان این ماموریت جدیدت شهادت است

سال 1390 بود که سردار الله دادی از فرماندهی سپاه یزد تودیع شدند. بعد از این مراسم که سردار سلامی نیز حضور داشت به دیدار یک جانباز قطع نخاعی رفتیم. هنگام برگشتن شهید سردار الله دادی رو کرد به سردار سلامی و گفت: احمد کاظمی و شهید قهاری در مراسم تودیعشان از خدا خواستند شهید شوند اما من نمی دانم چرا نتوانستم این را از خدا بخواهم. از شما می خواهم برایم دعا کنید در این مأموریت شهید شوم.

سردار سلامی دستی به شانه شهید الله دادی زد و گفت: خیالت راحت تو قطعا پایان این ماموریت جدیدت شهادت است.

سه سال از این ماجرا گذشت تا خبر شهادت او را شنیدم. با پسر بزرگشان تماس گرفتم و با بغض گفتم تسلیت می‌گویم. اما پسر شهید الله دادی گفت: از شما بعیده بغض کنید. به ما تسلیت نگویید باید تبریک بگویید زیرا می دانید که آرزوی پدرم شهادت بود و او به آرزوی خود رسید.

*من دیگر بریدم!

سه ماه پیش بود که مراسمی در محل ستاد بازسازی عتبات عالیات برگزار کردیم که از سردار الله دادی هم دعوت کردیم تشریف بیاورد. من آن ایام به خاطر یکسری مسائل کاری به شدت تحت فشار بودم که با دیدن او شروع کردم به درد دل کردن و گفتم سردار من دیگر بریدم.

شهید الله دادی رو کرد به من و گفت: اگر خسته شدی بیا لبنان. به خاطر مشکلات جسمی نتوانستم به لبنان بروم. آن روز سردار گفت خداوند آن بندگانش را که دوست دارد ابتدا در دنیا مظلوم می‌کند سپس گمنام می‌شوند و بعد شهادت را قسمتشان می‌کند.

امروز که سردار به دست شقی ترین انسان‌ها به شهادت رسید حرف آن وقتش را می ‌فهمم.

گفت و گویی با سردار الله در سال 89

فرمانده سپاه الغدیر استان یزد با اشاره به نامگذاری سال 1389 از سوی مقام معظم رهبری به نام سال "همت مضاعف و کار مضاعف" اظهار کرد: دستورات مقام معظم رهبری دستورات اسلامی است که بایستی سلسله‌وار اجرا شود تا یک زندگی اسلامی داشته باشیم چرا که معتقدیم اسلام دین کاملی است.

سردار محمدعلی الله دادی : مفتخریم که هم انقلاب‌مان اسلامی است و هم در رأس نظام فرد متخصص و خبره و کاردانی حضور دارد که هم دنیای اسلام را رهبری می‌کند و هم دستوراتش اسلامی است.

فرمانده سپاه الغدیر استان یزد ادامه داد:در کنار هم آمدن همت و کار نیز فلسفه خاص خود را دارد چرا که تصمیم یک مرحله از کار است، به دنبال آن همت و سپس کار انجام می‌شود و با کار و تلاش انسان به هدف خود دست می‌یابد که با توجه به پتانسیل‌های کشورمان باید این امر در جامعه ما نهادینه شود.

وی یادآور شد: یکی از برگ‌های زرینی که در سی‌و یک سال عمر انقلاب اسلامی ایران وجود دارد دوران دفاع مقدس است که نامگذاری آن به این معناست که اسلام هیچوقت دنبال جنگ نبوده و هیچ وقت نیز شروع کننده جنگ نبوده است و اصلا طرفدار خونریزی نیست و همیشه به شکل دفاعی وارد صحنه شده است چرا که به کرامت انسان‌ها معتقد است.

وی با بیان این که مفتخریم که در دوران دفاع مقدس، به تنهایی و ناخواسته مقابل کشورهای دنیا ایستادیم تا ارزش‌های اسلامی احیا شود،گفت:همت مضاعف و کار مضاعف در آن دوران وجود داشت. احترام به کرامت انسان‌ها، ایثار و از خود گذشتگی و خودباوری در دوران دفاع مقدس موج می‌زد و بر همین اساس توانستیم جلوی توطئه‌های دشمن را گرفته و حقانیت را ثابت کنیم و پیروزی‌های امروز اسلام همه الگو گرفته از این شیوه پایداری در ایران است. برای نهادینه کردن فرهنگ دفاع مقدس باید موانع را از سر راه برداشت تا نور انقلاب عمومیت پیدا کند و اگر بتوانیم آن را به شکل عملی به جوانان تحویل دهیم قطعا این پیام ماندگار خواهد ماند.

وی گفت: اعتقاد قلبی مسلمانان این است که انسان‌ها قابل هدایت‌ هستند چرا که اسلام به کرامت انسان‌ها اعتقاد دارد لذا مباحث مطرح شده در خصوص استفاده غیر معقول از دستاوردهای هسته‌ای را در مخیله خود نمی‌گنجانیم چرا که به اعتقاد ما استفاده از سلاح‌های غیرمتعارف حرام شرعی است و کسانی به دنبال این ابزار هستند که به دنبال استعمار و بهره‌کشی از انسان‌های دنیا هستند.

سردار الله‌دادی در خصوص نقش ابزار فرهنگی در ترویج اندیشه‌های دفاعی و مقابله با کارکرد سلاح‌های کشتار جمعی و هسته‌ای نیز گفت: در حال حاضر دشمن در حال استفاده از سلاح جنگ نرم است و در حال تلاش برای همراه کردن فکر‌هاست که این سلاح برد زیادی دارد و رسانه‌های ما نقش موثری و ارزنده‌ای در مقابله با این توطئه دشمن دارند. رسانه‌ها باید با همین سلاح،‌ دشمن را به مردم معرفی کنند و آنها را از اهداف پلید دشمن آگاه سازند. برای شناخت حق و باطل از یکدیگر نیازمند بصیرت هستیم که رسانه‌ها باید با استفاده از ابزار فرهنگی این بصیرت را در جامعه ایجاد کنند.

خاطرات همرزمان شهید الله دادی

سردار محمد علی ایران نژاد؛ دوست و همرزم شهید:

* سال ۶۴ یک روحانی بسیار فاضل و سخنران جذاب و پرکاری به لشکر ثارالله آمده بودند، اسم ایشان حاج آقا فاضلی بود، شهید الله دادی در آن زمان مسئول واحد دیده بانی در تیپ ادوات بودند، از حاج آقا فاضلی دعوت شده بود که برای بچه های دیده بانی صحبتی اخلاقی کنند، از بنده هم دعوت کردند که به آنجا بروم، در حین صحبت حاج آقا فاضلی، یک چیز توجه مرا خیلی جلب کرد و آن هم نحوه چیدن تعداد زیادی پتو روی هم بود، پتوها طوری منظم و دقیق روی هم چیده شده بود که مثل صفحات یک کتاب بودند، و دارای زاویه های دقیق، مثل اینکه روی هم گذاشته شده و برش داده باشند، بعد از اتمام صحبت حاج آقا، از شهید پرسیدم چقدر حوصله دارید که با این دقت پتوها را روی هم چیده اید؟ ایشان خندید و گفت: ما اینجا با جان بچه های مردم سر و کار داریم و مجبوریم همه چیزمان همین قدر منظم باشد که بچه ها به نظم و دقت عادت کنند، نظم و دقت در همه کارهای شهید همنیطور جاری بود.

* در سال های ۷۰ و ۷۱ زمانی که در تیپ دوم صاحب الزمان (عج)سیرجان با هم بودیم برای دقت در تیراندازی در مقابل اشرار مسلح قرار شد ۵ نفر پاسدار آموزش ببینند، ایشان این آموزش ها را خودش بر عهده گرفت (در حالی که جانشین فرماندهی تیپ بود) می گفت با بچه ها قرار گذاشتیم طوری تمرین کنند که همه بتوانند از فاصله ۲۰۰ متری یک خودکار را مورد هدف قرار دهند و گفته ام که من فقط تیر به بر پیشانی اشرار را قبول دارم، هر کس نمی تواند اینطور ماهر شود، برود، شب های زیادی با هم می رفتند راهپیمایی های طولانی، بدنسازی و عادت به کار در شب و نهایتا هم موجودیت اشرار مسلح هم به نابودی رفت و امنیت امروز ایجاد شد.

احمد عرب گوئینی، دوست و همرزم شهید:

* بعد از اتمام جنگ ماموریت جنوب شرق به لشکر ۴۱ ثارالله واگذار شد.شهید الله دادی به عنوان جانشین تیپ صاحب الزمان(عج) سیرجان تمام ماموریت های علیه اشرار را فرماندهی می کرد که اغلب کارهای شناسایی محل استقرار اشرار در منطقه را شخصا به همراه تیم اطلاعاتی انجام می داد، معمولا شهید تاکید داشت اگر شناسایی زمان زیاد ببرد بهتر از این است که ناقص باشد و باعث هزینه های زیادی شود و معمولا تمام تحرکات باندهای اشرار توسط شخص خود شهید رصد می شد. شهید علاوه بر فرماندهی عملیات های علیه اشرار معمولا در نوک خط حمله قرار می گرفت و همزمان دو کار را با هم انجام می داد هم فرماندهی عملیات را داشت و هم هدایت آتش ادوات را،که این امر همیشه باعث فلج شدن کاروان های اشرار می شد.

* معمولا اکثر اوقات که با شهید همراه بودم او بیشتر تاکید می کرد که کارها با هدف صورت گیرند و هر کاری که بدون هدف انجام شود نتیجه نمی دهد. معمولا دوست داشت که بهترین بچه ها را برای نسل آینده سپاه تربیت کند، شهید همیشه دنبال تربیت متخصص در رشته های مهم برای امورات سپاه بود.

* قبل از عملیات نصر ۴ قرار بود برای توجیه به منطقه عملیاتی برویم، هنگام عزیمت در مسیر، دژبانی سپاه بوکان معمولا سخت گیری می کرد که خیلی از مواقع منجر به درگیری می شد، یک بار به همراه شهید از آن مسیر می گذشتیم که آن اتفاق رخ داد، دژبانی برخورد سختی با ما کرد، من به شهید گفتم خودت را معرفی کن و بگو که فرمانده تیپ هستی، اما او این کار را نکرد و در نهایت بحث بالا گرفت و به سپاه بوکان رفتیم ، این مسئله باعث شد که از طرف سردار سلیمانی پیگیری شود که این سختگیری بی مورد که باعث اتلاف وقت می شد برای همیشه حل و فصل شود.

* در یک ماموریت علیه کردهای اشرار تیپ سیرجان ماموریت پیدا کرد که در منطقه بم وارد عمل شود، محل دقیق منطقه در اطراف راین مشخص شد، معمولا قبل از حرکت نیروها مسیر توسط ما چک می شد، یک روز که به همراه یکی از دوستان مسیر را چک می کردیم متوجه مسیری انحرافی شدیم، وقتی آن را مسیر را بررسی کردیم متوجه حضور یک باند اشرار در آنجا شدیم، گزارش ماجرا به شهید الله دادی دادیم، شهید گفت: مطمئن هستید؟ من گفتم بله،اما برای این که به شهید ثابت شود که این امر جدی است مجددا برگشتیم و از محل بارانداز اشرار یک ساک آوردیم و به سردار رحیمی فرمانده تیپ و شهید الله دادی تحویل دادیم، آن موقع بود که تصمیم جدی برای عملیات در آن نقطه صورت گرفت، من به همراه شهید و یکی از دوستان با یکدستگاه موتورسیکلت سه نفری به محل مورد نظر رفتیم، مشاهدات را گزارش دادیم و در نهایت عملیات انجام شد،هدایت عملیات توسط شهید صورت گرفت و حاصل آن عملیات تعداد زیادی کشته و مجروح از اشرار به جا ماند.

عنوان اسلایدر کشویی 2

متن شما ....

8 1

 

 

 

 

 

 

تمامی حقوق نزد قرارگاه تیپ ادوات لشکر 41 ثار الله محفوظ می باشد